39
ﺩﺍﺷﺘﻢ در ﺧﯿﺎﺑان ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻓﺘم ﮐﻮﺩﮐﯽ
ﺩﻭﺍﻥ ﺩﻭﺍﻥ ﺳﻤﺘﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺁﻗﺎ ﺁﻗﺎ ... ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯾﻦ؟
ﺍﺭﺯﻭﻥ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻤﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺍﮔﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺨﺮﻡ
ﻧﻪ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ
ﮐﻮﺩﮎ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
حيوون ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺷﻌﺮ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺗﺤﻮﯾﻠﻢ ﻧﺪﻩ !!!!!
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزویی ندارم ، همان یک آرزوی من ، همیشه با
تو بودن است
صدای تپشهای قلبم ، هنوز باور ندارم که عاشقم
هنوز باور ندارم که بدون تو هیچم
اگر تو نباشی ...
آری عزیزم ... میمیرم
ادامه مطلب
هنوزم هستند دخترانی كه تنشان بوی محبت خالص میدهد
بكرند
نابند
احساساتشان دست نخورده است
لمس نشده اند
تحقیر نشده اند
آری،هنوز هم هستند! نادرند! كمیاب اند! پاك اند!
روزی كه قرار می شود كنار گوش كودكی لالایی بخوانند،شرمشان از نام
" مادر " نمی شود!
و زیر آغوش همسرشان
چشمانشان را نخواهند بست كه با رویای دیگری سر كنند
[ چ